تنهاترین تنها

ماورای عشق

تنهاترین تنها

ماورای عشق

آری همیشه قصه این چنین بوده است
گفتی از دلتنگی هایم دیگر سخنی نگویم
من امشب دلتنگی هایم را به دست باد سپردم
تا این باد با دلتنگی هایم چه کند
آیا دلتنگی های مرا به دریا خواهد برد؟
و فریادش را با فریاد موج های بیتاب یکی خواهد کرد؟
یا در شبی بارانی بر سنگفرش کوچه ی خلوت جاریش می کند
یا شاید در شب مهتاب
آن را به نگاه یک غریبه که به ماه خیره شده بسپارد
یا شاید در پگاهی سرد
در گوش دو پیکر خسته در خواب زمزمه اش کند
آیا کسی دلتنگی های مرا خواهد شنید؟
دلتنگی هایم را به باد سپرده ام
شاید این باد دلتنگی مرا
در گوش تو ای ناب تر از غزل هایم زمرمه کند
می دانم آزردمت مرا ببخش
اما بگذار برای آخرین بار بگویم
که امشب سخت دلتنگ ات هستم

بی تو میمیرم...

  

اگه از من تو بپرسی...رنگ عاشقی چه رنگه

من میگم رنگش سیاهه...اما باز واسم قشنگه

تو همونی که میگفتی...همیشه پیشم میمونی

چرا قبلما شکستی...چرا از من گریزونی

باور نداره قلبم...وقت وداع رسیده

انگار که غم اتشی...بر پیکرم کشیده

دونه دونه...روی ناودون...قطره های سرد بارون

بی تو اما یه کویرم

...تو نباشی من میمیرم

قطره قطره...چیکه چیکه...اشک اسمون میباره

گله دارم از خداوند...اگه باز تو را نیاره

دونه دونه...قطره قطره...چیکه چیکه...ذره ذره

توی خوابم..نمیدیدم..که یه روز..از تو جدا شم

چرا قسمت من این بود...که گرفتار تو باشم

نمیدونی که جداییت...واسه من معنی درده

خونه بی تو مثل زندون...خونه بی تو سرد سرده

باور نداره قلبم...وقت وداع رسیده

انگار که غم اتشی...بر پیکرم کشیده

دونه دونه...روی ناودون...قطره های سرد بارون

بی تو اما یه کویرم

...تو نباشی من میمیرم

با تمام وجود او را میپرستم

.............